این روزا چیزی ک از دست دادم شهامته

شهامت خواستن هیچی رو ندارم

از آرزو کردن میترسم

ی جورایی شبیه کمبود اعتماد ب نفس!

درواقع من بین دوتا آرزو موندم که اولیش تویی

شایدم ن. دومیش تویی

و اولیش بدون حضور تو

ولی چون دومی آرزوی قلبمه و اولی آرزوی عقلم دومی هنوزم با اینهمه انکار برام مهم تره انگار

نه شهامت ترک دومی رو دارم

و نه جرات خواستنش

پس همینجوری هاج و واج ب زندگیم دارم نگاه میکنم

بدون آرزو!

توی ی حالت تعلیق خاص

انگاری ک زمان برام ایستاده باشه

+ خیلی عجیب بود برام

همش دنبال منفعتیم ک باعث شده مستر ق ب سمت دوستم کشیده شده باشه

نمیتونم باورش کنم و البته میدونم انسان احساسی نیس و حساب کتاباش منطقیه!

فقط گیج از رفتاراش هستم و حس میکنم این تصمیمش مال ماه های اخیره

چقدر درک حال و هواش برام سخته اونم درحالی ک هنوز یادمه رفتاراش رو با خودم

معنی اون چت های وقت و بی وقتش رو نمیفهمم و اصرارش ب خودمونی شدن ک باعث اون نفرت شد و بعدم تعدیل رفتارم باهاش با فاصله و احتیاط

نمیدونم چی باعث شده ب سمت اون کشیده بشه و البته هیچوقت دوس ندارم این خواستگاری ب جواب مثبت منتهی بشه.

مستر ق هرچقدر هم ادم خوبی باشه لیاقت دوست منو نداره

حداقل اینو منی میدونم ک بیشتر از یک سال باهاش دمخور بودم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Alberto اباالفضل عاشقی مشکلده قالماز تشخیص آزمایشگاهی مواد مخدر و ایدز Tyler طراحی و اجرای دکوراسیون منزل نامي گشت ايرانيان فرشگاه آنلاين بررسی تخصصی محصولات بلک مجیک تجربیات یک دانشجوی پزشکی از سال کنکور