این بار مستقیما ب خودم گفت:/

گفت وقتی درباره مهدی حرف زدی حس کردم برات با بقیه فرق داره

حس کردم خیلی خوشت اومده

پس چرا من خودم این حسو ب این شکل ندارم؟

اون چطور بعد اولین حرفامون اینو برداشت کرده؟

الان ک اینجور شده دگ نمیخوام خیلی با کسی حرف بزنم بجز یکی دو نفر ک برای م بهشون نیاز دارم.

چرا فکر میکنن من احساسم ب این زودی درگیر شده؟

من کاملا دارم با منطق تصمیم میگیرم و روی این موضوع مطمئنم

چون من تمام اون حالات عاطفی مسخره رو ی بار درک کردم.

هنوز یادم نمیره ک از فکر ملاقات با اون یک هفته کامل تهوع داشتم و هیچی از گلوم پایین نمیرفت و استرس شدیدددد دیوونم کرده بود

خداروشکر ک احوالاتمو کسی نمیدونست و نمیدونه.

+ امروز کار براش پیش اومد و نتونست بیاد. قرار شد فردا بیاد و من دوباره برنامه م بهم ریخت و نمیتونم برم امتحان بدم:/


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

افکار نوین انجمن روز ردلاو چت|مدیر خاطره عشق مـانـی جون|ردلاو چت|ردلاو چت|ردلاو چت|redlovechat Nichole مقالات تخصصی برنامه نویسی اندروید مرزهای مشترک فروشنده انواع بست فلزی ،بست کمربندی ، بست پلاستیکی مدرسه ی کار و فناوری